ترجمهیِ آلمانیِ پارههايی از يک نوشته
به نياز و منظوری که شايد چندان ربطی هم با اصلِ نوشته نداشت و ندارد، بهناچار، بايد بخشی از يادداشتِ بلندِ «چرا از اسلام شکست خورديم؟» به زبانِ آلمانی ترجمه میشد...
دوستی که چندسالیست اينجا زندگی میکند، بزرگواری را معرّفی کرد و خودش چندصفحه مطلبی را که بايد ترجمه میشد (که فقير، از جميعِ انبوهِ نوشتههایاش گزينش کرده بود: "فريادِ تعطيلیِ عقولِ انسانی" [+] و "تمدّنِ الهی!" [+] از نوشتههایِ فردایِ روشن، و پارههايی از «چرا از اسلام...» از وبلاگِ «بهرام اسکندری ميانه») خدمتِ ايشان ايميل کرد. چندی بعد، بزرگوارِ مترجم به دوستِ فقير پيغام کرده بودند که بعضی مواضعِ نوشتهها ترجمهپذير نيست و میبايست شخصِ مرتکب حضوراً حاضر باشد!
فقير، هنوز هم (مثلِ همين حالا که بازهم هنوز هم!) در عوالمِ سرگردانی و دربهدری، اندر کمپِ فناهندگی بهسر میبُرد و اگرچه از شهرِ باشگاهِ وی تا کلن، راهی نبود، لکن معالاسف، ممکناش نمیبود که حضوراً حضور يابد.
چندی به چهکنمچهکنيم گذشت و يکبار که خدمتِ بزرگوار تلفن زدم (که يعنی اوّلينبار) فرمودند نيازی به آمدن نيست، امّا بايد گفته باشم که تا جايی که بشود، عينِ متن، و هرجا نشد، مضموناً ترجمه میکنم. و اطمينان دادند که برایِ مقصدِ خاصِّ من، بسندگی خواهد داشت.
مشکل اينجاست که وقتی آدم با همگی و ششدانگِ ادبيّتِ و عصبيّت و رگ و پی و پوست و گوشت و خونِ زبانِ خوارجندهیِ مادریاش مینويسد، بايد متوجّهِ اين گوشهیِ کار بوده باشد که اگر وقتی لازم شود که نوشتهاش را بترجمانند، اگرنه ناممکن، که لااقل بسيار دشوار خواهد بود.
فهميدنِ اينکه حاصلِ زحمتِ بزرگوارِ مترجم، تا چهحد عين و آيينهای از نوشتهیِ فقير را بازتاب میدهد، از اين "الکنِ آلمانیندان"[1] برنمیآيد؛ امّا اطمينان دارم؛ چرا که صِرفِ طرحِ مسئله از سویِ ايشان، برایِ من، سندِ محکم و متقَنِ درستکاری و کاردرستیِ ايشان بوده و هست... با سپاس!
بهرام اسکندری ميانه
علانيّه و نامستعار، ملقّب به اکفرالکفراء والمرتدّين: مهدی سهرابی!
(من الدّيار الملاحدةالقديم: طبسِ گيلکی)
می 2017
:
نشانی دو فقره ترجمهیِ ديگر:
فريادِ تعطيلیِ عقولِ انسانی
تمدّنِ الهی!
?
پابرگ:
[1] وصف را با تغييرِ اندرونه، از آرامش دوستدار برگرفتهام؛ که از خمينی به «معمّمِ الکنِ فارسیندان» تعبير کرده. و چهقدر محکم! [امتناعِ تفکّر در فرهنگِ دينی، چاپ سوّم، ص12]